جدول جو
جدول جو

معنی محو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

محو کردن
وایپ (Wipe) در فیلم سازی به یک تکنیک انتقال (Transition) بین دو صحنه یا دو نما اشاره دارد که در آن تصویر یکی از طرفین صفحه به تدریج جایگزین تصویر قبلی می شود. این تکنیک می تواند به شکل های مختلفی از جمله افقی، عمودی، مورب یا حتی با اشکال پیچیده تر انجام شود. وایپ ها معمولاً برای نشان دادن گذر زمان، تغییر مکان، یا انتقال به یک صحنه جدید به کار می روند و می توانند تأثیرات بصری جالبی ایجاد کنند.
ویژگی ها و کاربردهای وایپ (Wipe):
1. انتقال ملایم و تدریجی :
- کاربرد : وایپ ها به انتقال ملایم تر و تدریجی تر بین صحنه ها کمک می کنند، به خصوص در مقایسه با برش های ناگهانی (Cut).
- مثال : استفاده از یک وایپ افقی برای نشان دادن گذر زمان بین دو صحنه مرتبط.
2. ایجاد تغییرات بصری جذاب :
- کاربرد : وایپ ها می توانند جلوه های بصری جذاب و خلاقانه ای ایجاد کنند که به تنوع و جذابیت فیلم اضافه می کند.
- مثال : استفاده از وایپ دایره ای برای نمایان کردن یک صحنه خاص یا شخصیت جدید.
3. تأکید بر ارتباط بین دو صحنه :
- کاربرد : وایپ ها می توانند بر ارتباط معنایی یا موضوعی بین دو صحنه تأکید کنند.
- مثال : استفاده از وایپ عمودی برای انتقال از یک صحنه درونی به یک صحنه بیرونی مرتبط.
انواع وایپ ها:
1. وایپ افقی (Horizontal Wipe) :
- تصویر جدید به تدریج از سمت چپ یا راست صفحه جایگزین تصویر قبلی می شود.
- کاربرد : نشان دادن گذر زمان یا تغییر مکان.
2. وایپ عمودی (Vertical Wipe) :
- تصویر جدید به تدریج از بالا یا پایین صفحه جایگزین تصویر قبلی می شود.
- کاربرد : انتقال بین صحنه های متفاوت یا تغییر فضا.
3. وایپ مورب (Diagonal Wipe) :
- تصویر جدید به صورت مورب جایگزین تصویر قبلی می شود.
- کاربرد : ایجاد جلوه های بصری خلاقانه و جذاب.
4. وایپ شکل دار (Shape Wipe) :
- تصویر جدید با استفاده از یک شکل خاص (مثلاً دایره، مربع، ستاره و غیره) جایگزین تصویر قبلی می شود.
- کاربرد : ایجاد جلوه های خاص و هنری، تأکید بر یک عنصر یا شخصیت خاص.
مثال های معروف استفاده از وایپ در فیلم ها:
- Star Wars (جنگ ستارگان) : سری فیلم های جنگ ستارگان به کارگردانی جرج لوکاس، به دلیل استفاده گسترده و خلاقانه از وایپ ها مشهور است. این فیلم ها از انواع مختلف وایپ ها برای انتقال بین صحنه ها و فضاهای مختلف استفاده می کنند.
- The Seven Samurai (هفت سامورایی) : در این فیلم به کارگردانی آکیرا کوروساوا، از وایپ های مختلف برای نشان دادن گذر زمان و تغییر مکان استفاده شده است.
نکات و تکنیک های استفاده از وایپ:
1. هماهنگی با ریتم فیلم : وایپ ها باید با ریتم و حس کلی فیلم هماهنگ باشند. استفاده نادرست یا بیش از حد از وایپ ها می تواند باعث ایجاد احساس بی نظمی یا عدم انسجام شود.
2. استفاده در مواقع مناسب : وایپ ها بیشتر در مواقعی استفاده می شوند که نیاز به انتقال ملایم تر و تدریجی تر بین صحنه ها وجود دارد.
3. انتخاب نوع مناسب : بسته به نیاز و هدف خاص صحنه، باید نوع مناسبی از وایپ انتخاب شود. به عنوان مثال، وایپ افقی برای گذر زمان و وایپ شکل دار برای تأکید بر یک عنصر خاص.
وایپ ها یکی از تکنیک های جذاب و خلاقانه در فیلم سازی هستند که می توانند به شدت به جذابیت و تأثیرگذاری بصری فیلم کمک کنند. استفاده صحیح و هماهنگ با ریتم و مضمون فیلم، کلید موفقیت در بهره گیری از این تکنیک است.
وایپ به جلوه ای تصویری گفته می شود که طی آن با حرکت خطی مشخصی، صحنه ی قبلی تدریجا جای خود را به صحنه ی بعدی می دهد. وایپ از شیوه های قدیمی نقطه گذاری سینمایی است و امروزه کمتر از آن استفاده می شود.
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
محو کردن
ستردن، نابود ساختن، محو گردانیدن
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
فرهنگ فارسی عمید
محو کردن
(شَ رَ تَ)
ستردن. سیاه کردن. پاک کردن. بستردن. محق. امحاق. حک کردن. زدودن. طرس. (منتهی الارب). طمس. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). بحق: لطع، محو کردن نام کسی را. تطلیس، محو کردن نوشته را. اطمال، محو کردن دفتر. (منتهی الارب). طراسه، محو کردن نبشته. (منتهی الارب). طلس، پاک کردن نوشته و محوکردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) :
چون رسید آیت روز آیت شب
محو کرد آیت ایشان چه کنم.
خاقانی.
گر زمانه آیت شب محو کرد
آیت روز از مهین اختر بزاد.
خاقانی.
نام خاقانی از تو محو کنند
به بهین نامت اختصاص دهند.
خاقانی.
کی بود جای ملک در خانه صورت پرست
رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش.
سعدی.
، باطل کردن. نسخ کردن، نابود کردن. نیست کردن. برداشتن. مقابل اثبات: خواهد تا هویت او محو کند. (اوصاف الاشراف ص 55).
ور جهانی پر شود از خار و خس
آتشی محوش کند در یک نفس.
مولوی.
از همه دلها که آن نکته شنید
آن سخن را کرد محو و ناپدید.
مولوی
لغت نامه دهخدا
محو کردن
ستردن نابود کردن پاک کردن ستردن: صورت صبر از دل محو کرد، نابود کردن: خواهد تا هویت او محو کند
فرهنگ لغت هوشیار
محو کردن
ستردن
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
محو کردن
از بین بردن، زدودن، زایل کردن، معدوم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محو کردن
محوٌ
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به عربی
محو کردن
Obliteration
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محو کردن
oblitération
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محو کردن
obliteración
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محو کردن
obliteração
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محو کردن
Auslöschung
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
محو کردن
zatarcie
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
محو کردن
уничтожение
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به روسی
محو کردن
знищення
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محو کردن
مٹانا
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به اردو
محو کردن
বিলুপ্তি
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
محو کردن
การลบล้าง
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
محو کردن
kufuta kabisa
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محو کردن
消滅
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محو کردن
涂抹
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به چینی
محو کردن
מחיקה
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به عبری
محو کردن
uitwissing
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
محو کردن
yok etme
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محو کردن
penghapusan
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محو کردن
मिटाना
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به هندی
محو کردن
obliterazione
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محو کردن
말살
تصویری از محو کردن
تصویر محو کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ مَ دَ)
گذاشتن. واگذاشتن. فکندن. واگذار کردن. بازگذاشتن.
- محول کردن به...، گذاشتن به... واگذاشتن به... گذاشتن کاری به کسی. واگذاشتن کاری به کسی
لغت نامه دهخدا
(شُ کَ دَ)
توقف در یک نوت. (بجای محط کردن به اصطلاح جدید میگویند فرود نمودن) (تعلیقات بهجت الروح ص 131) : اول اگر از نغمۀ اول سه گاه آغاز کنند و بر عراق و مخالف رفته باز در سه گاه محط کنند... (بهجت الروح ص 54)
لغت نامه دهخدا
(شُ خوَرْ / خُرْدَ)
محل نهادن. محل گذاردن. رجوع به ترکیب محل کردن ذیل محل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محسوب کردن
تصویر محسوب کردن
برشمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمل کردن
تصویر حمل کردن
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محدود کردن
تصویر محدود کردن
در تنگنا گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
سپردن، واگذاشتن، احاله کردن، موکول کردن، منوط کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد